سفر به دیگر سو

کار رسانه توصیف است؛ نه تحلیل و تقدیر

سفر به دیگر سو/یادداشت اختصاصی

یکی از روزنامه‌ها تصمیم گرفته است با مشارکت یکی از دانشگاه‌ها، جایزه‌ای را در نظر بگیرد تا به برجسته‌های رسانه‌ها بدهد. در این میانه یک کانال فعال در حوزه مسائل صنفی روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها نیز، به این حرکت نقد وارد کرده و گفته که کار روزنامه‌ها و رسانه‌ها تحلیل است، نه تقدیر.
عیسی محمدی

عیسی محمدی

رسانه نگار/شاعر/ کارشناس تولید محتوا، مدیر رسانه و مشاور/علاقمند به توسعه فردی و برندینگ

خب، اصل ماجرا چیست و قرار است درباره چه چیزی صحبت کنیم؟
طبیعی است که همه ما می‌دانیم که تحلیل و تحقیق، بخشی از فعالیت‌های رسانه‌ای است. از سوی دیگر همان‌طور که این کانال تلگرامی اشاره کرده، رسانه‌های امروز ما با بحران اعتماد و کاهش مخاطب روبه‌رو هستند. نه این‌که مخاطب نباشد، مخاطب هست ولی ترجیحش این است به جای رسانه‌ها، به سمت و سوی انسان‌رسانه‌ها و پیج‌های غیرمعتبر و … برود و این، یک فاجعه برای رسانه‌ها محسوب می‌شود.

مسأله اصلی در این میانه چیست؟
همان‌طور که اشاره شد، کار رسانه تقدیر نیست، بله تحلیل است. اما ما یک قدم عقب‌تر می‌رویم و اشاره می‌کنیم که کار رسانه حتی تحلیل و تحقیق هم نیست؛ بلکه کارش توصیف است. به واقع رسانه‌ها قبل از هر چیزی، باید واحدهای اطلاعاتی و پیام‌های مرتبط با یک رویداد و موضوع و حتی فرآیند را، به طور کامل و حرفه‌ای در اختیار مخاطبان خودشان بگذارند. در بطن این اتفاق، البته تحقیق و تحلیل هم می‌تواند باشد. اما اصل قصه این است که جامعه امروز ما بیش از هر چیزی، نیاز به توصیف‌های دقیق دارد؛ و اساسا تحلیل‌هایی که دقیق نیستند از توصیف‌های ناقص و ابهام در این زمینه رنج می‌برند.

اما چرا توصیف‌ها مشکل‌دار شده‌اند؟
چون نگرش رسانه‌ها و رسانه‌دارها تغییر کرده است. بخشی از رسانه‌دارها تصور می‌کنند که باید وسط این بازی باشند و خودشان نیز نظر و تحلیلی داشته باشند. این البته هیچ اشکالی ندارد و قالب‌هایی به این منظور در روزنامه‌نگاری تدارک دیده شده است. اما اصل ماجرا، توصیف کامل و دقیق از وقایع است؛ چیزی که متأسفانه به لطف نگرش‌های غلط رایج در میان رسانه‌دارها، دچار اشکال جدی شده است. توصیف مبهم، منجر به دریافت پیام‌های مبهم می‌شود. پیام‌های مبهم، منجر به شکل‌گیری گزاره‌های مبهم در ذهن می‌شود. گزاره‌های مبهم نیز منجر به بروز نتیجه‌های مبهم می‌شود. به نظرتان مخاطب چرا باید دنبال نتایج مبهم باشد؟
گاهی وقت‌ها شما برای تغییر رفتار انسان‌ها، نیاز به تغییر شناخت آن‌ها دارید. تا وقتی که شناخت‌ افراد همان شناخت قبلی باشد، طبیعی است که رفتارشان هم همان رفتار قبلی باشد. این اصل درباره رسانه‌ها هم صادق است؛ اگر می‌خواهند تغییر در میان مخاطبان ایجاد کنند، باید شناخت آن‌ها را ایجاد کنند. بیشتر ما شناخت ناقصی نسبت به کشور کره شمالی داریم. چرا که شناخت ما به صورت مبهم و درپی برخی از گزارش‌های ناقص اتفاق افتاده است. به همین دلیل است گاهی گزارش‌های کامل‌تر از این کشور می‌بینیم، با تعجب می‌گوییم مگر کره شمالی هم مرکز خرید یا … دارد؟ به همین نسبت بیشتر رسانه‌ها و رسانه‌داران ما، علی‌رغم ادعاهایی که دارند، توصیف و شناخت ناقصی از کشور آمریکا دارند. به همین دلیل در تحلیل‌های خود دچار ابهام و اشکال زیادی می‌شود.
بله، رسانه‌ها دچار بحران اعتماد و مخاطب شده‌اند. اما مخاطب چرا باید به توصیفات ناقص و مبهم رسانه اعتماد کند؟ وقتی که خودش با یک جستجوی ساده‌، می‌تواند به توصیف کامل‌تری برسد… .
در نهایت این‌که باید درک کنیم رسانه، خط تولید «توصیف کامل» است تا آن را در اختیار نهادهای دانشگاهی و تحقیقاتی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و عمومی و … بگذارد. به واقع نقش رسانه در این جایگاه است که ایجاد اعتمادآفرینی می‌کند. هر نقش دیگری جز این، می‌تواند منجر به ریزش مخاطب شود. تنها کافی است به وضعیت رسانه‌های ایرانی در این ۱۰، بیست سال اخیر دقت کنید تا ببینید واقعا از چه چیزی صحبت می‌کنیم….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا